امیرمؤمنان، امام علی بن ابی طالب(ع)

شهادت امیرمؤمنان امام علي بن ابی طالب(ع) در کوفه

شهادت امیرمؤمنان امام علي بن ابی طالب(ع) در کوفه

امیر مؤمنان، امام علی بن ابی طالب(ع) نخستین جانشین رسول خدا(ع) و اولین امام شیعیان و چهارمین خلیفه مسلمانان در سيزده رجب سال سي ام عام الفيل، يعني 23 سال پيش از هجرت پیامبر(ص)، در مکه معظمه به دنیا آمد و سپس همراه رسول خدا(ص) به مدینه هجرت و در این شهر مقدس ماندنی شد و پس از آن که به خلافت و حکومت رسید برای سرکوبی شورش اصحاب جمل در بصره به جنوب عراق هجرت نمود و پس از پیروزی بر ناکثین و برقراری امنیت در منطقه، به کوفه نقل مکان کرد و تا آخر عمر شریفش به مدت چهار سال در آن زندگی،حکومت و سر آخر در همان شهر به شهادت رسید.


ماجرای ترور ناجوانمردانه وی توسط عبد الرحمن بن ملجم مرادی را در واقعه 19 ماه رمضان بیان کردیم و اما ادامه ماجرا تا شهادت آن حضرت در شب بیست و یکم ماه رمضان بدین قرار است:

اهالی کوفه، به ویژه محبان و شیعیان امیر مؤمنان(ع) به محض شنیدن خبر سوءِ قصد به آن حضرت در مسجد اعظم، سراسيمه وارد مسجد شده و به شدت نگران حال آن حضرت شدند و از یکدیگر وضعیت جسمی آن حضرت را پُرس و جُو می نمودند.

آنان هنگامي به نزد آن حضرت در مسجد رسيدند، که سر مباركش در دامن فرزندش امام حسن مجتبي(ع) قرار داشت و با اين كه جاي زخم را محكم بسته بودند، با اين حال خون از آن جاري و چهره مبارك آن حضرت از زردي به سفيدي مايل شده بود و با آن حال به آسمان نظر مي افكند و به تسبيح و تقديس الهي مشغول و مي گفت: الهي اسئلك مرافقة الأنبياء و الاوصياء و أعلي درجات جنّة المأوي.

در همين هنگام ضارب آن حضرت، يعني عبدالرحمن بن ملجم مرادي را دستگير و به مسجد آوردند. مردم كه از شدت خشم و ناراحتي مي خواستند وي را با دست و دندان خويش پاره پاره و به سزايش برسانند، با ممانعت محافظان و ياران حضرت علي(ع) مواجه شدند.

حضرت علي(ع) هنگامي كه نظر مباركش به آن تيره بخت و روسياه افتاد، به وي فرمود: اي ملعون! كُشتي اميرمؤمنان و پيشواي مسلمانان را، در حالي كه وی تو را پناه داد و بر ديگران اختيارت كرد و به تو عطاها نمود. آيا براي تو بد امامي بود؟ و پاداش نيكي هاي او به تو، همين بود كه دادي؟

ابن ملجم سر به زير افكند و سخني نمي گفت. پس از دقايقي امام علي(ع) چشم گشود و فرمود: ارفقوا يا ملائكة ربّي بي؛ اي فرشتگان خدا با من رفق و مدارا كنيد.
ابن ملجم مرادي، در اين وقت مي گريست و خطاب به آن حضرت، مي گفت: افأنت تنقذ من في النار؟ آيا تو مي تواني كسي كه جايش در جهنم است، نجاتش دهي؟

امام علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) درباره رفتار با ابن ملجم سفارش كرد و به وي فرمود: پسرم! با اسير خود مدارا كن و با وي طريق شفقت و رحمت پيش گير.
امام حسن(ع) عرض كرد: پدرجان ، اين ملعون، ضربتي سخت بر تو وارد كرد و دل هاي ما را به درد آورده است، با اين حال دستور مي دهي كه با وي رفتاري مشفقانه در پيش گيريم؟

امام علي(ع) فرمود: فرزندم ، ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم. پس وي را به آن چه خود مي خوري، بخوران و به آن چه مي آشامي، بياشام. اگر من از دنيا رفتم، از او قصاص كن ولي جسدش را به آتش مسوزانيد و وي را مثله نكنيد. زيرا از جدت رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: مثله نكنيد، اگر چه سگ گیرنده باشد.
اما اگر زنده ماندم، خودم داناترم كه با او چه رفتاري كنم و عفو وي را ترجيح مي دهم. زيرا ما از اهل بيتيم كه با گناهكاران در حق خويش، جز به عفو و كرم رفتار نمي كنيم.(1)

در اين هنگام، آن حضرت را به سوي خانه اش منتقل كردند و دختران و فرزندان و ساير خانواده آن حضرت، با ديدن وي شيون و گريه سر دادند.

نقل شد كه براي درمان زخم آن حضرت، پزشكان كوفه را گرد آوردند و حاذق ترين و داناترين آنان، شخصي بود به نام "اثيربن عمرو". وي چون در زخم سر مبارك آن حضرت نگريست، شش گوسفندي طلبيد كه تازه و گرم بود و رگي از آن بيرون كشيد و آن را در شكاف زخم سر آن حضرت گذاشت و در آن دميد تا اطرافش به تمام قسمت هاي جراحت رسيد و اندكي بگذاشت و سپس برداشت و در آن نگاهي كرد و ديد كه برخي از سفيدي مغز سر آن حضرت در آن مشاهده مي گردد. در اين وقت با حسرت و آه، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ، وصيت خود را بگو ، كه اين زخم كار خود را كرده و به مغز سرت رسيده است و از تدبير بيرون شده است.(2)

آن گاه حضرت علي(ع) به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ساير فرزندانش سفارش نمود. وصيت آن حضرت به فرزندانش در نامه 47 نهج البلاغه (فيض الاسلام) آمده است.(3)

حضرت علي(ع) تا شب 21 رمضان، در بستر بيماري بود و در اين شب گاهي بي هوش و گاهي به هوش مي آمد و به اطرافيان نظري مي افكند و به آنان توصيه مي نمود. سرانجام چشمان مباركش را بر هم گذاشت و پاهاي خود را به سوي قبله نمود و گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله. اين كلمات را گفت و روح مباركش به اعلي عليين پرواز كرد.

 امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) به همراه ساير فرزندان و ياران نزديك امیر مؤمنان (ع) ، بدن مطهرش را غسل و كفن كرده و پس از ادی نماز ، طبق سفارش آن حضرت، شبانه بدنش را تشییع و در مکانی در خارج شهر كوفه، در جايي كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است، به خاك سپردند.(4)

حیّان بن علی عنزی از یکی از خدمتکاران حضرت علی (ع) نقل کرد : هنگامی که امیر مؤمنان (ع) به واپسین لحظات عمرش نزدیک شد ، به امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) سفارش کرد : چون از دنیا رفتم مرا در سریری گذاشته و بر دوش بگیرید و جلوی سریر خودش حرکت می کند و به هر سمتی که می رود شما هم به همان سمت تشییع ام کنید تا آن که شما را به جانب غریین می بَرد و در آن جا سنگ سفید و درخشانی خواهید یافت و همانجا آرامگاهی برایم حفر نمایید و قبری آماده می بینید و مرا در آن به خاک بسپارید .

خدمتکار حضرت گفت : هنگامی که امیر مؤمنان (ع) از دنیا رفت ، بر اساس وصیتش بدن شریف وی را در سریری نهاده و انتهای آن را بر دوش گرفتیم ولی جلوی آن خود بخود حرکت می کرد و ما را به جانب غریین حرکت می داد تا این که به سنگ سفیدی رسیدیم که نورش تلعلع می نمود و در آن جا جنازه مطهر را پایین گذاشتیم و مقداری زمین را کاویدیم و قبری را آماده و مهیا مشاهده کردیم که بر لوح آن نوشته شده بود :" هذه ما ادّخرها نوح لعلیّ بن أبی طالب." یعنی : این قبری است که نوح نبی الله (ع) برای علی بن ابی طالب (ع) مهیا کرده است .

پس ما بدن شریف حضرت را در آن قبر به خاک سپردیم و برگشتیم و از این که چنین موهبتی نصیب سَروَرمان شده بود خوشحال بودیم و در بازگشت با گروهی از شیعیان آن حضرت بر خوردیم که آنان توفیق نماز بر بدن شریف وی را نیافته بودند و چون از دفن وی در آن مکان شریف با خبر شدند اصرار کردند که به آن جا رفته و بر قبرش نماز و فاتحه ای بخوانند و ما آنان را بازداشته و گفتیم که سفارش حضرت بر این است که محل قبرش پنهان بماند ، ولیکن آنان توجهی به سخنان ما نکرده و به آن جانبی که ما نشانی اش را داده بودیم رهسپار شدند . اما پس از ساعتی برگشتند و اظهار نمودند که هرچه آن جا را کاویدند هیچ نشانه ای از قبر نیافتند . (5)   
    -------------------------------------------------------------------------
منابع:
1-    نک: الارشاد، ص 24؛ منتهي الآمال، ج1، ص 175؛ الفتوح (ابن اعثم)، ص 752
2-    الجوهرة في نسب الامام علي و آله، ص 115؛ منتهي الآمال، ج1، ص 175
3-    نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 977
4-    منتهي الآمال، ج1، ص 182
5-    الارشاد، ص 26؛ المستجاد، ص27