امام زین العابدین(ع)

داستان حسادت هشام بن عبدالملک نسبت به موقعيت و مقام امام سجاد (ع)

 حسادت هشام بن عبدالملک نسبت به مقام معنوى امام زين العابدين (عليه السلام)

هشام بن عبدالملک دهمين خليفه از سلسله خلفاي بني اميه و هفتمين خليفه از تبار مروانيان بود که به مدت بيست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پيش از زمامدارى خويش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک يا برادرش، وليد بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زايران خانه خدا بسيار زياد بودند و کثرت جمعيت، انجام مراسم و آداب زيارت خانه خدا را دشوار مي ساخت.

هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسيد و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دليل ازدحام زياد، اين امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شاميانى که به همراه وى به حج آمده بودند نيز در کنارش ايستاده و نظاره‏گر مردم بودند.

در آن هنگام، امام زين‏ العابدين (عليه السلام) که داراى صورتى زيبا و بوى خوش بود و محل سجده در پيشاني اش پينه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همين که به حجرالاسود رسيد، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هيبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.

مشاهده اين وضعيت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه مي دانست، گران آمد و موجب خشم وى گرديد؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا اين که يکى از شاميانى که در کنارش بود، از او پرسيد: اين شخص کيست که مردم براى وى احترام ويژه‏اى قائلند و او را بر خود مقدم مي شمارند؟ هشام براى اين که شاميان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمي شناسم.

ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بيت (عليهم السلام)، که در آن جا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمي شناسيد، من او را مي شناسم و به شما معرفى مي کنم. شاميان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.

فرزدق آن حضرت را در قالب قصيده‏اى توصيف و معرفى کرد که بخشي از آن به اين شرح است:


يا سائلي أين حل الجــود والکرم       عنـــــدي بيان إذا طـــــلابه قدموا

 هذا الذي تعرف البــطحاء وطأته       والبيـــــت يعرفه والـــحل والحرم

 هذا ابن خير عــــــــباد الله کلهم     هذا التقــــــــي النقي الطاهر العلم

 هذا الذي أحــــــمد المختار والده     صلى علـــــيه إلهي ما جرى القلم

 لو يعلم الرکـــن من قد جاء يلثمه      لخر يلـــــثم منه ما وطـــــي القدم

 هذا علي رســــــول الله والـــــده      أمســـــت بنور هداه تهتدي الأمم‏

 هـــــذا الــــذي عمه الطيار جعفر       والمقتول حـــــمزة لـيث حبه قسم

 هذا ابن سيدة النـــــسوان فـاطمة     وابن الوصــي الذي في سيفه نقم‏

 إذا رأته قـــــريــش قال قائـــــلها         إلى مکارم هذا ينتـــــهي الکـــــرم‏

 يکاد يمـــــسکه عــــــرفان راحته         رکن الحـــــــطيم إذا ما جاء يستلم‏

 ولـيــــــس قولک من هذا بضائره          العرب تــــعرف من أنکرت والعجم‏

 ينـمي إلى ذروة العز التي قصرت        عن نـــــيلها عرب الإسلام والعجم

 يــغضي حياء ويُغضى من مهابته         فما يـــــــکلم إلا حين يبـــــتســـــم‏

 ينجاب نور الدجى عن نور غرتها         الشمس ينجاب عن إشراقها الظلم‏

 بکفه خـــــيزران ريـــــحــه عبق           من کــــف أروع في عرنـينه شمم‏

 ما قال لا قـــــط إلا فـــــي تشهده       لولا التشـــــهد کانــــت لاؤه نعـــم‏

 مشتقة من رسول الله نـــــبـــعته         طابت عناصـــــره والخــيم والشيم‏

 حمال أثـــــقال أقوام إذا فدحـــــوا         حلو الشـــــمائل تحــــلو عنده نعم‏

 إن قال قال بما يهوى جميــــــعهم          وإن تکـــــلم يومـــــا زانه الــــکلم‏

 هذا ابن فاطمة إن کنت جــــــاهله          بجده أنـــــبياء الله قـــــد خــــتموا

 الله فــــــضله قـــــدما وشـــــرفه            جـــــرى بذاک له فــــي لوحه القلم

 من جده دان فضــــــل الأنبياء له             وفضـــــل أمـــــــته دانت لها الأمم

....................

چون هشام اين ابيات را از فرزدق شنيد، به خشم آمد و دستور داد جايزه‏هاى وى را قطع کنند و او را در مکانى ميان مکه و مدينه، مشهور به عسفان زندانى کنند.

 

فرزدق مدتى در زندان خليفه بود و سپس آزاد شد. امام زين‏العابدين (عليه السلام) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بيشتر از اين مقدار نزد ما بود،تو را صله مي داديم.

فرزدق از گرفتن آن درهم‏ها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن اين ابيات، چيزى غير از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (عليه السلام) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذيرد. فرزدق پس از اصرار امام (عليه السلام) آن را پذيرفت و برکت زندگى خويش قرار داد.(1)

---------------

منابع:

1. وسائل الشيعة ( شيخ حر عاملي ) ، ج 20 ، ص 290 ؛ الاختصاص ( شيخ مفيد ) ، ص 191 ؛ بحار الانوار ( علامه مجلسي ) ، ج 20 ، ص 290 ؛ مناقب آل ابي طالب (ع) ، ج3، ص 306

 (برگرفته از کتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقي واردي )

شما اینجا هستید: خانه امام زین العابدین(ع) داستان حسادت هشام بن عبدالملک نسبت به موقعيت و مقام امام سجاد (ع)